خلاصه داستان

داستان سریال در کشور ترکیه و شهر پر از رمز و راز استانبول اتفاق می‌افتد. دختری به نام زلیخا که نقش او را هلال آلتینبیلک بازی می‌کند به اتفاق زن برادر و برادرش که مقیم استانبول هستند در این شهر زندگی‌اش را می‌گذراند. زلیخا به شغل خیاطی مشغول است و عاشق جوانی به نام ایلماز می‌شود که شاگرد مکانیکی است. ایلماز با وجود اینکه اوضاع مالی خوبی ندارد با زلیخا وصلت می‌کند و عشق زندگی فقیرانه‌ی آنها را زیبایی دو چندان می‌بخشد. عشق آن‌ها در شهر چوگوروا دردسرهای بسیاری را برای آنها رقم می‌زند و آنها مجبور می‌شوند با دروغ‌های بسیار زندگی‌شان را ادامه دهند و در پی این دروغ‌ها مشکلات بیشتری به وجود می‌آید.

نقد و بررسی

در این سریال دشمنی بین خانواده‌ها نقش بسیار برجسته‌ای پیدا کرده است. انتقام گیری از یکدیگر جنبه‌ی منفی مهم سریال است که برای جذابیت بخشیدن به آن در تمام قسمت‌ها مشاهده می‌شود. حیله‌گری‌هایی که در روند داستان از طرف شخصیت‌های منفی فیلم مشاهده می‌شود نیز بیش از حد کش‌دار و طولانی جلوه داده شده‌اند.

در واقع جذابیت فیلم مدیون طرح معماهای هر قسمت توسط کارگردان است که مخاطب را به دیدن قسمت بعدی سریال تشویق می‌کند. اما حل شدن معماها به شیوه‌ی سرسری اتفاق می‌افتد و برای این که سطحی بودن موضوع نادیده گرفته شود معمایی دیگر مطرح می‌شود، اما ازدیاد این معماها سریال را یکنواخت می‌کند. به طور کلی هنر کارگردان و نویسنده در وارد کردن شوک‌هایی است که در روند داستان به احساس بیننده وارد می‌کنند، به راستی که به خوبی از پس این کار برآمده‌اند زیرا سریال مانند یک زنجیر مخاطب را چشم به راه دیدن قسمت بعدی منتظر می‌گذارد.