خلاصه فیلم

عبدالحمید، پسری بلوچ که یک فروشنده تازه‌کار است، در مغازه خود دختری تهرانی به نام «فائزه» را می‌بیند و دلبسته او می‌شود. او خانواده‌اش را برای خواستگاری به تهران می‌برد و هر طوری که هست بالاخره با فائزه ازدواج می‌کند. اما ماجرا از آنجا شروع می‌شود که روزی پلیس برای تحقیقات در مورد برادر عبدالحمید، به خانه مادر فائزه می‌آید. کم کم روشن می‌شود که برادر عبدالحمید عضو گروه‌های تروریستی است؛ اما اتفاقات عجیب همین‌جا پایان نمی‌یابد. در سفری که فائزه و عبدالحمید به بلوچستان دارند، پلیس حجم زیادی اسلحه از خانه پدر عبدالحمید کشف می‌کند. این حوادث باعث می‌شود فائزه از شوهرش بخواهد که برای زندگی به خارج از کشور بروند. آن‌ها تصمیم می‌گیرند ابتدا به پاکستان و از آنجا به انگلستان بروند. اما سفر به پاکستان شروع اتفاقات هولناک است…

نقد و بررسی

سوژه بسیار جنجالی است و به دلیل برداشت داستان از واقعیت، توانست احساسات زیادی را با خود همراه کند. نرگس آبیار در سال‌های گذشته نشان داده است می‌تواند فیلم‌هایی بسازد که حداقل برای مدتی بر سر زبان‌ها باشد. فیلم با یک روایت عاشقانه آغاز می‌شود که این خود نقدی بر فیلم است. سطح روایت عشقی بسیار کودکانه است و به دلیل پرداخت ناقص نمی‌تواند مخاطب را همراه کند. فیلم نمی‌تواند به خوبی نشان دهد چه اتفاقی برای عبدالحمید افتاد که از آن عشق زیاد، نهایتا به کشتن همسر خود رضایت داد. با این حال فیلمنامه خسته‌کننده نیست و جذابیت خود را برای مخاطب حفظ می‌کند.